-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون باز خواهد کز طلب جوینده را دور افکند از لنترانی حسن هم آوازه در طور افکند
2 یارب چه با دلها کند محجوب خورشیدی که او در پیکر کوه اضطراب از ذرهای نور افکند
3 چون بی خطر باشد کسی از شهسوار عشق وی کو بر فرس ننهاده زین در عالمی شور افکند
4 بی شک رساند تیر خود آن گل رخ زرین کمال گر در شب از یک روزه ره در دیدهٔ مور افکند
5 خوش بود گر از دل رسد حرف اناالحق بر زبان غیرت به جرم کشف را ز آتش به منصور افکند
6 با ساقی ار نبود نهان کیفیت دیگر چه سان آتش درین افسردگان از آب انگور افکند
7 بهر چه سر عشق را با بیبصر گوید کسی بیهوده کس دارو چرا در دیده کور افکند
8 هرسو چراغی محتشم افروزد از رخسارها یک شمع چون در انجمن پرتو به جمهور افکند