1 چون بر او عرض امانت شد به جهل خویش را فرزام هم دانست و اهل
2 دید مسجود ملایک خویش را هم معلم اسم پیش از پیش را
3 هم بر او کردند عرض اختیار راستی گفتا منم عالم مدار
4 پای پیش آورد و زانو برشکست بار سنگین امانت دوش بست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 سخت ماند داستانت ای عمو قصه ی آن را که در چه شد فرو
2 در بیابان آن یکی می رفت فرد شیر مستی دید او را حمله کرد
1 چونکه شه را بود با طوطی نظر کرده خو با نطق او شام و سحر
2 خاطر شه برشگفت از گفت او گفت او آرام و خواب و خفت او
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به