1 چون دیده من دید ترا روز نخست مسکین دل من هوای دیدار تو جست
2 اکنون که ترا هوای من نیست درست یا ناز مکن یا دل من باز فرست
1 نگار کرد رخ من بخون دیده نگار کنار کرد بیکبارگی مرا ز کنار
2 من از جدائی آن دلبر فریشته خوی ز خورد و خواب جدا مانده ام فریشته وار
1 گه بهار همه خلق جفت یار بود مر از یار جدائی گه بهار بود
2 مرا چگونه بود در فراق یار قرار که در وصال کنون باز بی قرار بود
1 عشق دارد هر کسی را مستمند و خوار و زار خوار باد آنکس که دارد عشق خوار
2 چون گرفتار آمد اندر عشق هاروت از فلک در چه بابل شد آوخته بتار موی یار