- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون تحمل میکند تن صحبت پیراهنش چون کند افتاده است آن این زمان در گردنش؟
2 دست در گردن که یار کرد با او یا که یافت جز ره پیراهن دولت زهی پیراهنش
3 سوختم در آتشش چون عود و زانم بیم نیست بیم آن دارم که دود من بگیرد دامنش
4 قوت صبرم چو کوهی بود از آن کاهی نماند بس که عشقش میدهد بر باد جو جو خرمنش
5 هر دم از شوق تو عارف میدهد جانی چو جام باز ساقی میکند روشن روانی در تنش
6 حاجی ار در کوی او یابد مقامی از حرم روی بر تابد بگردد بعد از آن پیراهنش
7 جست دل راهی کزان ره پیش باز آید نهان بر دو چشم انگشت را بنمود راهی روشنش
8 من غبار راه یارم یار چون آب حیات شکر ایزد را که بر خاطر نمیآید منش
9 یار میجویی رفیق توست و اینک میرود خیز همچون گرد سلمان دست در گردن زنش