- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون بدید این غزل بدین سان خوب ملتفت شد به طالب آن مطلوب
2 دست یازید و بر گرفت و بخواند در بد و نیک این سخن میراند
3 چون به آخر رسید خوش بگریست گفت: بیچاره این عراقی کیست؟
4 گفتم: ای جان جان، من مسکین در بیابان عشق گفتهام این
5 گفت: آنگه شود مرا باور که بدین قافیت یکی دیگر
6 بر بدیهه بگویی اندر حال باشد این در فراق و آن ز وصال
7 آن غزل در فراق جانان بود وین یکی در وصال باید زود
8 گفتم: ای مایهٔ سخن گفتن از تو بنوشتن و ز من گفتن
9 گفت: کو کاغذ و دوات و قلم؟ دادمش: تا نوشت این غزلم: