1 چون کار به جهد و جدّ تو برناید دلتنگ مشو که آنچنان می باید
2 چون نور فراز شد جهان بگشاید کز دامن صبح روز روشن زاید
1 ای دل هوس عشق تو را تنها نیست کس نیست که در سرش ازین سودا نیست
2 صفرا مکن ارچه دلبرت اینجا نیست کاینجا که تُوی جایگه صفرا نیست
1 آن نقطه که در فقر نهان آوردند از بهر بسی زنده دلان آوردند
2 دیوان صفا که پنج نوبت می زد افسوس که قومی به زیان آوردند
1 ای روی تو از لطافت آیینهٔ روح خواهم که قدمهای خیالت به صبوح
2 بر دیده نهم ولی زتیغ مژه ام ترسم که شود پای خیالت مجروح