- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون سحر از بوی گل گشت معطر هوا از نفس یار ما داد نشانی صبا
2 نه چه سخن باشد این چیست صبا تا کنم نسبت بوی خوشش با نفس یار ما
3 کرد طلوع آفتاب یار درآمد ز خواب روی نگار مراست خسرو انجم گوا
4 جان چو شنید از صبا بوی سر زلف او گفت روان میشود در پی آن آشنا
5 در صور آب و گل جان صفت دوست دید عشق کهن تازه گشت گرم شد این ماجرا
6 جام رها کن در و چشمهٔ خورشید بین زاینه بگذر نگر عکس رخ یار را
7 گر نه زعکس رخش گل اثری یافتن گل زکجا وین همه مایه حسن از کجا
8 قبله هر ملتی هست به سوی دگر با رخ او فارغیم از همه قبلهها
9 تیر چو از چشم او بر دل عاشق رسید گفت که زخم من است صید مرا خونبها
10 چشمش اگر میکند میل به سوی همام نیست مجال سخن عاشق و چون و چرا