1 چون غنچه اگر بند دهان بگشایم اسرار زمانه در زمان بگشایم
2 وانگه که چو خورشید کشم تیغ زبان چون صبح به یک نفس جهان بگشایم
1 به سر تو که دل تو سر انصاف ندارد آن زید شاد کز اول به غمت جان بسپارد
2 آنکه یارش تو نباشی نفسی با که نشیند؟ وانکه حالش تو نپرسی غم دل با که گسارد؟
1 قاعده ای نهاد خوش حسن تو باز در جهان عشق تو زد سه نوبه ای بر در دار ملک جان
2 شعبده لب ترا از پی دلبری فلک ماند به شکل حقه ای مهره مار در دهان
1 خورشید ملک پرور و بهرام کامران برجیس سعد گستر و کیوان حکمران
2 کیوان رزم پیشه و برجیس بزم ساز بهرام کینه گستر و خورشید صف ستان