چون نگاهی سوی من زان چشم از جویای تبریزی غزل 551

جویای تبریزی

جویای تبریزی

جویای تبریزی

چون نگاهی سوی من زان چشم مخمور افکند

1 چون نگاهی سوی من زان چشم مخمور افکند دل تپیدن‌ها مرا از بزم او دور افکند

2 بسکه در دل ناله را دزدیده ام از شرم غیر قطرهٔ اشکم به دریا گر فتد شور افکند

3 دشت وسعت مشربی رنگ جهان تازه ای می تواند در فضای دیدهٔ مور افکند

4 از شراب جلوه ات یابد چمن گر خرمی جام لاله داغ را چون درد می دور افکند

5 تا کی از بیداد مژگان تو هر شب تا سحر بستر راحت دلم بر نیش زنبور افکند

6 بسکه از سر تا بپا جویا نمک دارد چه دور گر ز هم‌آغوشیش در بحر و کان شور افکند

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر