-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون نگاهی سوی من زان چشم مخمور افکند دل تپیدنها مرا از بزم او دور افکند
2 بسکه در دل ناله را دزدیده ام از شرم غیر قطرهٔ اشکم به دریا گر فتد شور افکند
3 دشت وسعت مشربی رنگ جهان تازه ای می تواند در فضای دیدهٔ مور افکند
4 از شراب جلوه ات یابد چمن گر خرمی جام لاله داغ را چون درد می دور افکند
5 تا کی از بیداد مژگان تو هر شب تا سحر بستر راحت دلم بر نیش زنبور افکند
6 بسکه از سر تا بپا جویا نمک دارد چه دور گر ز همآغوشیش در بحر و کان شور افکند