-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شد بهار و بوستان را داد آب و تاب ابر مژده مستان را که خوب آمد برون از آب ابر
2 جز به وقت خود ندارد قدر هر چیزی که هست می کشان را خوش نباشد در شب مهتاب ابر
3 گریه هر گه موج زد از حسرت چشم ترم چون غبار آینه شد خشک در گرداب ابر
4 کی شود همت ازین عمر سبکرو کامیاب برنبندد طرفی از دریوزه ی سیلاب، ابر
5 کی تواند بهتر از خود را کسی بیند سلیم از سرشکم مضطرب گردید چون سیماب ابر