1 شد جان عطا ز اوج گردون به فراز نادیده عطا عطیت عمر دراز
2 او بد ز جهان عطا ولی دانستم کاین سفله جهان عطای خود خواهد باز
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 چنین شنیدم از آیندگان فصل بهار که کاروان صبا می رسد ز حد تتار
2 با باغ مژده رسانید دوش پیک سحر که می رسد دو سه اسبه سپاه فصل بهار
1 چشم تر کن به فراق من مسکین ای ماه که جهان را ز سرشکم بلغ السیل ز ماه
2 به وداع من بیچاره برنجان قدمی که فدای قدمت باد دلم بی اکراه
1 نه چو رخت ماه سخنگو بود نه چو قدت سرو سمن بو بود
2 سرو بنا از بر چشمم مرو سرو همان به که بر جو بود
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **