- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شد خزان و در چمن رنگ دگر افلاک ریخت برگ جمعیت فراهم کن که برگ تاک ریخت
2 بر مشامم بوی او هرگاه آمد از نسیم همچو غنچه از گریبانم به دامن چاک ریخت
3 بر بساط این چمن تا همتم دامن فشاند هر گلی کز خون به دامن داشتم هم پاک ریخت
4 رشته همچون موج لرزد بر سر آب گهر بس که آب روی پاکان را جهان بر خاک ریخت
5 کیسه ی صد پاره ی گل، زر نمی دارد نگاه هر کجا داغی نهادم، بر دل صد چاک ریخت
6 مانده از آشفتگی دستم ز هر کاری سلیم خاک بر فرقم غبار این دل غمناک ریخت