1 ساز شد در پردهٔ خاموشی آخر جنگ من با صدای دل طپیدن شد بلند آهنگ من
2 بی لب لعل تو عکس چهره ام در جام می سودهٔ الماس ریزد از شکست رنگ من
1 میانش نیست از جوش نزاکت در نظر پیدا بود چون معنی از مصرع زقد او کمر پیدا
2 ندارم آگهی از حال دل لیک اینقدر دانم که گاهی می شود در دود آهم چون شرر پیدا
1 گرچه باشد در بر ما دلبر می نوش ما نیست جز ما چون کمان حلقه در آغوش ما
2 هیچگه آواز بوی غنچه ای نشنیده ای؟ غافلی از جوش فریاد لب خاموش ما
1 نخواهم زان گل رخسار برداری نقابش را که ترسم گرمی نظاره ای گیرد گلابش را
2 نسیم امروز با بوی که آمد رو به این وادی که ماند آغوش حسرت باز هر موج سرابش را