- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای عارض زیبای تو خندیده بر گلزارها وز بوی زلف دلکشت آشفته شد بازارها
2 حال دل پر درد خود پنهان ز تو چون دارمش سرّی ز تو پنهان بود؟ ای واقف اسرارها
3 از گلستان وصل او هستند هر کس با نصیب هجران آن گلرخ مرا در دل شکستم خارها
4 جور بتان آزری آورد جان ما به لب ای بر دل افگار من زآن آزری آزارها
5 یکباره از وصلت دری بگشودیی بر جان من وز روز هجرانت مرا بر دل نشسته بارها
6 از شادی وصلت منم محروم و محزون از چه روی ای جان ز غم بنهاده ای بر جان ما خروارها
7 گفتم به هجران بیش از این آخر تحمّل چون کنم گفتا جهان مشتاب تو، صبری بکن در کارها