1 شود زیادت شادی و غم شود نقصان چو شکر و صبر کنی در میان شادی و غم
2 ز شکر گردد نعمت بر اهل نعمت بیش به صبر گردد محنت بر اهل محنت کم
1 چو کاری ز یارم همی برنیاید چو نوری به کارم همی درنیاید
2 چه باشد که من در غم او سرآیم چو بر من غم او همی سرنیاید
1 یار با من چون سر یاری نداشت ذرهای در دل وفاداری نداشت
2 عاشقان بسیار دیدم در جهان هیچکس کس را بدین خواری نداشت
1 ای برادر عشق سودایی خوشست دوزخ اندر عاشقی جایی خوشست
2 در بیابان رهروان عشق را زاب چشم خویش دریایی خوشست