- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باشد رگ هر برگ چمن، دام هوسها رشک است به آزادی مرغان قفسها
2 کوتاهی پرواز بود لازم هستی پیچیده به بال و پر ما، تار نفسها
3 خفتیم درین مرحله تا قافلهها رفت بیدار نگشتیم ز فریاد جرسها
4 رحم است به مستی که ز میخانه برآید در کشور عقل است به هر کوچه، عسسها
5 کم فیض بود دولت دونان، که نگیرد سرما زده، کام دلی از شعلهٔ خسها
6 گر آدمی، از شهد شرهناک بپرهیز واماندهٔ زنبور، رها کن به مگسها
7 از منزل مقصود خبر باز نیامد از بس که به صحرای طلب سوخت نفسها
8 دنیاطلبان را نشود نفس دنی سیر نشنیده قناعت، سگ این هرزه مرسها
9 این طرفه که نبود خبر از محمل لیلی برداشت ز جا، بادیه را شور جرسها
10 فریاد حزین از نفس سینهخراشت نشتر به رگ گل زدی، آتش به قفسها