- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به هوش باشکه ایران تو را پیام دهد ترا پیام به صد عز و احترام دهد
2 ترا چه گوید: گوید که خیر بینی اگر به کار بندی پندی که باب و مام دهد
3 نسیم صبح که بر سرزمین ما گذرد ز خاک پاک نیاکان، ترا سلام دهد
4 وز استخوان نیاکانت برگذشته بود دم بهار که ازگل به گل پیام دهد
5 به یاد عشرت اجداد تست هر نوروز که گل به طرف گلستان صلای عام دهد
6 تو پایبند زمینی و رشتهایست نهان که با گذشته تو را ارتباط تام دهد
7 گذشته، پایه و بنیان حال و آینده است سوابق است که هر شغل را نظام دهد
8 به کارنامهٔ پیشینیان نگر، بد و خوب که تلخ کامیت آرد پدید وکام دهد
9 ز درس حکمت و آداب رفتگان مگسل که این گسستگیت خواری مدام دهد
10 کسی که از پدران ننگ داشت ناخلف است که مرد را شرف باب و مام، نام دهد
11 نگویمت که به ستخوان خاکخورده بناز عظام بالیه کی رتبت عصام دهد
12 بهعلم خویش بکن تکیه و به عزم درست که علم و عزم، ترا عزت و مقام دهد
13 ولی ز سنت دیرین متاب رخ زیراک به ملک، سنت دیرینه احتشام دهد
14 ز درس پارسی و تازی احتراز مکن که این دو قوت ملی علیالدوام دهد
15 شعائر پدران و معارف اجداد حیات و قدرت اقوام را قوام دهد
16 مباش غره به تقلید غربیان، که به شرق اگر دهد، هنر شرقی احترام دهد
17 تو شرقیئی و به شرق اندرون کمالاتی است ولی چه سودکه غربت فریب تام دهد
18 بههر صفت که برآیی برآی و شرقی باش وگرنه دیو به صد قسمت انقسام دهد
19 ز غرب علم فراگیر و ده به معدهٔ شرق که فعل هاضمهاش با تن انضمام دهد
20 به راه تست بسی دامهای دانهنمای کجاست مرد که از دانه فرق دام دهد
21 ز دام و دانه اگر نگذری محالست این که روزگار ترا فرصت قیام دهد
22 پیام مام جگرخسته را ز جان بشنو که پند و موعظهات با صد اهتمام دهد
23 دو چشم مام وطن ز آفتاب و مه سوی ماست وزین دو دیده به ما کسوت و طعام دهد
24 ز چشم مام وطن خون چکد بر این آفاق که سرخی شفقش جلوه صبح و شام دهد
25 به ما خطاب کند با دو دیدهٔ خونبار که کیست آنکه به من خون خویش وام دهد
26 به روی سینه بپروردهام جوانان را که داد من ز شما نوخطان، کدام دهد؟
27 پس از زمانهٔ خسرو شد چو بیوهزنی که هر کسیش نویدی گزاف و خام دهد
28 چه کودکان که بزادم دلیر و دانشمند یکی نماند که ملک من انتظام دهد
29 اگر یکی به ره راست رفت، از پی او کسی نیامد کان راه را دوام دهد
30 ز چنگ ظلم و ستبداد کس نرست که او قراری از پی آسایش انام دهد
31 کنون امید من ای نو خطان به سعی شماست مگر که سعی شما داد من تمام دهد
32 ز چاک سینهٔ بشکافته به خنجر جهل دل شکستهام آوای انتقام دهد
33 الاکجاست جوانی ز نوخطان وطن که در حمایت من وعدهٔ کرام دهد؟
34 کجاستآنکهبهداروی عقل و مرهم عدل جراحت دل خونینم التیام دهد
35 کنام شیران وبران شده است، بچهٔ شیر کجاست کآمده آرایش کنام دهد؟
36 ز چنگ بیهنران برکشد زمام امور به دست مردم صاحب هنر، زمام دهد
37 کجاست آنکه جوانمردی و فضیلت را به یاد مردم درماندهٔ عوام دهد
38 کجاست مرد جوانمرد و خواستار شرف که سود خویش زکف بهر سود عام دهد؟
39 کجاست مرد، که شمشیر دادخواهی را ز قلب ظالم بیدادگر نیام دهد؟
40 کجاست حزبی از آزادگان که چون پدران ز خصم، جان بستاند به دوست، جام دهد؟
41 وطن به چنگ لئام است، کو خردمندی که درس فضل و شرافت، بدین لئام دهد
42 به جهد، پایهٔ حزبی شریف و پاک نهد به مشت، پاسخ مشتی فضول و خام دهد