1 باشد از روی قدرت و امکان کردن و ترک فعلها یکسان
2 نیست در علم و قدرتش دوری جمله یکسان ز روی مقدوری
3 اگر او را مخصّصی باید بود از عجز و کی ورا شاید
4 مالک الملک صانع جبّار نبود جز که فاعل مختار
1 چو میخواهی بدانی نفس و شیطان تو شیطان کفر نفس خویش میدان
2 اگر نفس تو اماره است شیطان چو لوامه شود گردد مسلمان
1 بت ترسا بچه نوری است باهر که از روی بتان دارد مظاهر
2 کند او جمله دلها را وشاقی گهی گردد مغنی گاه ساقی
1 اصول خلق نیک آمد عدالت پس از وی حکمت و عفت شجاعت
2 حکیمی راست گفتار است و کردار کسی کو متصف گردد بدین چار