-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شد بناگوش، چو صبحم همه یکبار سفید موی سر بر سر من گشت چو دستار سفید
2 عجبی نیست درین دور که خط خوبان در ته زلف شود چون شکم مار سفید
3 ای گل از چاک گریبان تو حیرت دارم من که مویم شده چون صبح درین کار سفید
4 نازم ای رشته ی تسبیح که در حلقه ی کفر نتواند شود از شرم تو زنار سفید
5 چشم یعقوب همین بر رهت ای یوسف نیست چشم ها کرده چنین شوق تو بسیار سفید
6 تا بود رنگ حنا خون مرا، در ره شوق نگذارم که شود ناخن یک خار سفید
7 ترسم از قحط خریدار به عهدت یوسف موی چون شمع کند بر سر بازار سفید
8 سبز باید در و دیوار به بنگاله سلیم چه کنی خانه ی خود را در و دیوار سفید؟