شاد باش ای دل سرگشته از جهان ملک خاتون غزل 693

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شاد باش ای دل سرگشته که جان باز آید

1 شاد باش ای دل سرگشته که جان باز آید بار دیگر به تن مرده روان باز آید

2 یارب این شب چه شبی باشد و این روز چه روز کز درم صبحدم آن رشک جنان باز آید

3 محرمی نیست مرا نزد تو جز باد صبا که کند حال دلم عرض و نهان باز آید

4 گرد هجران امل تخم وفا کاشته ام به امیدی که مگر آب روان باز آید

5 آن نگار ار چه ره جور و جفا پیش گرفت دارم امید به لطفش که از آن باز آید

6 بعد صد سال اگر بر سر خاکم گذرد به تن خاکی ما راحت جان باز آید

7 گوییا روز حسابست که جانم به امید به سوی قالب تن رقص کنان باز آید

8 به جهان چون بجز از غصّه ندارم حاصل زود باشد که دل از کار جهان باز آید

9 چون روانم ز غم هجر روان گشت از تن چه شود گر بر ما سرو روان باز آید

عکس نوشته
کامنت
comment