1 آگاه بزی ای دل و آگاه بمیر چون طالب منزلی تو در راه بمیر
2 عشقست بسان زندگانی ور نه زینسان که تویی خواه بزی خواه بمیر
1 دیشب که دلم ز تاب هجران میسوخت اشکم همه در دیدهٔ گریان میسوخت
2 میسوختم آنچنانکه غیر از دل تو بر من دل کافر و مسلمان میسوخت
1 یاد تو شب و روز قرین دل ماست سودای دلت گوشه نشین دل ماست
2 از حلقهٔ بندگیت بیرون نرود تا نقش حیات در نگین دل ماست
1 بر شکل بتان رهزن عشاق حقست لا بل که عیان در همه آفاق حقست
2 چیزیکه بود ز روی تقلید جهان والله که همان بوجه اطلاق حقست
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما