1 در چشم سپهر سرمه شرم شود با آهو و گور و دد به آزرم شود
2 دوزخ به مثل سرد و چنان گرم شود ممکن نه که سنگین دل تو نرم شود
1 به جان بریم ترا سجده تا به سر چه رسد نثار پای تو سرهاست تا به زرچه رسد
2 ترا ز نور جلالت نمی توانم دید به چشم جان به سرت تا به چشم سر چه رسد
1 غم عشق تو یکدمم کم نیست مونسم بی رخ تو جز غم نیست
2 در تو یک جو وفا نماند و هنوز عشق تو ز آنچه بد جوی کم نیست