بی صفت گر شود این جان علایق آثار از سعیدا غزل 348

سعیدا

سعیدا

سعیدا

بی صفت گر شود این جان علایق آثار

1 بی صفت گر شود این جان علایق آثار سایهٔ سر نکنم جز الف قامت یار

2 هر نفس دل به تو راه دگری می یابد چارهٔ کوی تو بیرون بود از حد شمار

3 بحر را کشتی ما موج صفت می گردد که رود تا به میان گاه بیاید به کنار

4 دم فروبند و به من راه سخن را واکن که کشد از نفس آیینهٔ طبعم آزار

5 گه خدا دانم و گاهی به خدا نادانم گاه تسبیح به کف دارم و گاهی زنار

6 ترک جانان نکنی ترک جهان نتوانی هر که از سر گذرد می گذرد از دستار

7 غافلان را نتوان کرد سعیدا آگاه هر که را خواب عدم برد نگردد بیدار

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر