- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با این جمال همدم مستان عشق شو یک بار الست گوی و هزاران بلی شنو
2 در جام می ز لعل تو یک شمه یافتم اسباب علم و فضل به میخانه شد گرو
3 جز تخم آرزوی تو در دل نکشته ایم فرخنده ساعتی که رسد کشته را درو
4 گفتم تمام خرمن عمرم به باد شد لعلت به خنده گفت که بر ما به نیم جو
5 با این فسردگی نتوان راه عشق رفت دستی بزن به دامن مردان گرمرو
6 خواهی که نقد حال تو گردد حدیث عشق این نکته می شنو ز حریفان و می گرو
7 جامی فسانه های کهن ذوق ده نماند اسرار عشق تازه کن از گفته های نو