بی او ز خون ناب دماغی چو از جویای تبریزی غزل 844

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

بی او ز خون ناب دماغی چو تر کنیم

1 بی او ز خون ناب دماغی چو تر کنیم دل را کباب اخگر لخت کنیم

2 چین الم به ابروی موج هوا فتد طومار شکوه ات گر از آه سحر کنیم

3 ساقی مروتی که من و دل ز خویشتن دستی به دست هم بدهیم و سفر کنیم

4 هر نشتری که آن مژه در دیده بشکند از دیده برگرفته بکار جگر کنیم

5 آن بلبلیم ما که به شوق تو غنچه وار رنگین میان بیضه ز خون بال و پر کنیم

6 دل را به یاد شوخی مژگان، شب فراق تا صبحگاه تکیه گه نیشتر کنیم

7 جویا مآل کردهٔ ما را زما مپرس تخمی نکشته ایم که فکر ثمر کنیم

عکس نوشته
کامنت
comment