بزم عیشم یک نفس بی جلوهٔ از جویای تبریزی غزل 511

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

بزم عیشم یک نفس بی جلوهٔ خوبان مباد

1 بزم عیشم یک نفس بی جلوهٔ خوبان مباد باده و نقلم به غیر از آن لب و دندان مباد

2 داغ خواری از کلف افتاده بر رخسار ماه هیچ کس از چون خودی شرمندهٔ احسان مباد

3 پنجهٔ شاهین بود مژگان چو برهم می زند صعوهٔ دل صید چنگال سیه مستان مباد

4 جز دلم را از گل داغ جگرسوز غمت چاک پیراهن به رنگ لاله تا دامان مباد

5 استخوان تن چو شیرم از بن هر مو چکید کس گرفتار فشار پنجهٔ مژگان مباد

عکس نوشته
کامنت
comment