- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بزم ارباب ریا را ساغری در کار نیست زاهدان خشک را چشم تری در کار نیست
2 از گرانجانی است گر زاهد نشد محتاج می تیغهٔ کهسار را روشنگری در کار نیست
3 هست چون بحر توکل سیرگه درویش را کشتی اش را بادبان و لنگری در کار نیست
4 بر سرم منت منه گو سایهٔ بال هما! عاشق بی پا و سر را افسری در کار نیست
5 خال او در دلبری مستغنی از حسن خط است در شکست قلب عاشق لشکری در کار نیست
6 از سبکروحی توان رستن ز ننگ احتیاج در پریدن رنگ را بال و پری در کار نیست
7 غنچه ای هم زین چمن جویا نچیند همتم نیستم بلبل مرا مشت زری در کار نیست