سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

سلمان ساوجی
سلمان ساوجی

بازا که بی حضورت، خوش نیست از سلمان ساوجی غزل 375

غزل 375 ام از 897 غزلیات

بازا که بی حضورت، خوش نیست زندگانی

1 بازا که بی حضورت، خوش نیست زندگانی دور از تو می‌گذارم، عمری چنانکه دانی

2 من آمدن به پیشت، دانی نمی‌توانم اما اگر تو آیی، دانم که می‌توانی

3 از عمر ذوق وقتی، بودم که با تو بودم ذوقی چنان ندارد، بی دوست زندگانی

4 چون مجمر از فراقت، دارم دلی پر آتش دودم به سر بر آمد، زین آتش نهانی

5 از درد درد خویشم، یکدم مدار خالی کان است عاشقان را، اسباب زندگانی

6 عهد جوانی من، بگذشت در فراقت بازای تا ببویت، باز آیدم جوانی

7 در بزم عشق او جان، باید که خوش بر آید ور زانچه بر نیاید خوش باشد از گرانی

8 گرچه ز من ملول است او ای صبا چنان کن کین نامه هر چه بادا بادا بدور رسانی

9 گویی چو نامه سلمان، می‌پیچد از فراقت در خویشتن چه باشد، باری گرش بخوانی

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر بازا که بی حضورت، خوش نیست زندگانی

شاعر شعر بازا که بی حضورت، خوش نیست زندگانی چه کسی است ؟

شاعر شعر بازا که بی حضورت، خوش نیست زندگانی سلمان ساوجی می باشد.

شعر بازا که بی حضورت، خوش نیست زندگانی در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر بازا که بی حضورت، خوش نیست زندگانی چیست ؟

قالب شعر بازا که بی حضورت، خوش نیست زندگانی غزل است

مضمون اصلی شعر بازا که بی حضورت، خوش نیست زندگانی چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
بنر