باز ابوالقاسم آن از مسعود سعد سلمان مثنوی 11

مسعود سعد سلمان

آثار مسعود سعد سلمان

مسعود سعد سلمان

باز ابوالقاسم آن خیاره دبیر

1 باز ابوالقاسم آن خیاره دبیر کودکست و به رأی و دانش پیر

2 کلک او بر رقم که پیوندد هر دبیری که دید بپسندد

3 تازی و پارسی نکو داند هر چه راند همه نکو راند

4 گر ز طیبت درو گشادگی است چه شد آنجا بزرگ زادگی است

5 هیچ عیب دگر جز آتش نیست که تن سنگی گرانش نیست

6 ار ضعیف ار قوی دهند شراب طبع بی تاب او ندارد تاب

7 چون کند پر کم و ندارد جای طشت سازد ز آستین قبای

8 منتظر ایستاده ده فراش تا چگونه رود حدیث هراش

9 هر چه خورده بود براندازد معده پر شده بپردازد

10 آنچنانش برندمست و خجل که نشاطش فرو مرد در دل

11 پس بشستن قبا دهد ناچار نرسد چند گه به خدمت بار

12 چون بدانند علت تأخیر اینک آید خیانت و تقصیر

13 زود بینی که از حوالت شاه سوی هر دستگاه یابد راه

عکس نوشته
کامنت
comment