- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باز ابوالقاسم آن خیاره دبیر کودکست و به رأی و دانش پیر
2 کلک او بر رقم که پیوندد هر دبیری که دید بپسندد
3 تازی و پارسی نکو داند هر چه راند همه نکو راند
4 گر ز طیبت درو گشادگی است چه شد آنجا بزرگ زادگی است
5 هیچ عیب دگر جز آتش نیست که تن سنگی گرانش نیست
6 ار ضعیف ار قوی دهند شراب طبع بی تاب او ندارد تاب
7 چون کند پر کم و ندارد جای طشت سازد ز آستین قبای
8 منتظر ایستاده ده فراش تا چگونه رود حدیث هراش
9 هر چه خورده بود براندازد معده پر شده بپردازد
10 آنچنانش برندمست و خجل که نشاطش فرو مرد در دل
11 پس بشستن قبا دهد ناچار نرسد چند گه به خدمت بار
12 چون بدانند علت تأخیر اینک آید خیانت و تقصیر
13 زود بینی که از حوالت شاه سوی هر دستگاه یابد راه