1 باز آ باز آ، چو روح در تن باز آ چون جان به بدن، چو گل بگلشن باز آ
2 گفتی که چسان تو زندهای دور از من دور از تو فتادهام به مردن باز آ
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ز آئینهٔ دل چو زنگ اغیار زدود نه جامه سفید ساز و نه خرقه کبود
2 چون اهل زمان نهایم در قید فنا ما فانی مطلقیم در عین وجود
1 داند آنکس که ز دیدار تو برخوردار است که خرابات و حرم غیر در و دیوار است
2 ای که در طور ز بیحوصلگی مدهوشی دیده بگشای که عالم همگی دیدار است
1 چون دم از سودای جانان میزنم آتش اندر آب حیوان میزنم
2 شور لیلی طاقتم را طاق کرد همچو مجنون بر بیابان میزنم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به