بانگی به حریفان فرو رفته از حزین لاهیجی غزل 544

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

بانگی به حریفان فرو رفته صبا زد

1 بانگی به حریفان فرو رفته صبا زد گلبن ز نو آراسته شد، مرغ نوا زد

2 دل شور برآورد ز آسوده مزاجان زاشفته صفیری که در آن زلف دوتا زد

3 در مهد گران خواب عدم بود دو عالم آن روز که ما را ستم عشق صلا زد

4 هر دل که به سیلاب جنون خانه نپرداخت آلودگی ای داشت، در خوف و رجا زد

5 در شهر فنا، شحنه غیور است، حذر کن هرکس که سرافراخت، به شمشیر فنا زد

6 جایی که غم عشق بود مهر پدر چیست؟ یعقوب خمش گشت و دلم وا اسفا زد

7 دست هوس از نعمت کونین کشیدیم این همّت مردانه به عالم سرپا زد

8 در نکته حزین نقش حریفی چو تو ننشست هرجا رقمی زد نی کلک تو، به جا زد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر