بیخودان بانگ اناالحق از حزین لاهیجی غزل 426

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

بیخودان بانگ اناالحق که درین دار زدند

1 بیخودان بانگ اناالحق که درین دار زدند آتشی بود که در خرمن پندار زدند

2 عاشقان را نرسد غیرگل داغ، چو شمع آتشین لاله درین بزم به دستار زدند

3 حال جان سوختگان، سوخته جانان دانند رهروان، زابله آبی به خس و خار زدند

4 عید دیدار مبارک به جگر سوختگان که عجب نقشی از آن روی عرق بار زدند

5 شد چو پیراهن فانوس فروزان به نظر آستینی که به مژگان شرر بار زدند

6 خال مشکین تو را زد چو رقم کلک قضا داغ حسرت به دل نافهٔ تاتار زدند

7 داغ دل خوش، که صفیری به خراش جگرم دوش در حلقهٔ مرغان گرفتار زدند

8 خوش بهشتی ست غم عشق که مرغان اسیر در قفس قهقهٔ کبک به کهسار زدند

9 از طرب چون نخروشد رگ جان تو حزین ؟ کز دم تیغ ستم زخمه برین تار زدند

عکس نوشته
کامنت
comment