بناز می رود و سوی کس نمی از هلالی جغتایی غزل 108

هلالی جغتایی

آثار هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

بناز می رود و سوی کس نمی نگرد

1 بناز می رود و سوی کس نمی نگرد هزار آه کشم، یک نفس نمی نگرد

2 گهی بپس روم و گه سر رهش گیرم ولی چه فایده؟ چون پیش و پس نمی نگرد

3 چو غمزه اش ره دین زد چه سود ناله جان؟ که راهزن بفغان جرس نمی نگرد

4 کسی که در هوس روی ماه رخساریست در آفتاب ز روی هوس نمی نگرد

5 دلم بسینه صد چاک مشکل آید باز که مرغ رفته بسوی قفس نمی نگرد

6 خطاست پیش رخش سوی نو خطان دیدن کسی بموسم گل خار و خس نمی نگرد

7 گذشت و سوی هلالی ندید و رحم نکرد چه طالعست که هرگز بکس نمی نگرد؟

عکس نوشته
کامنت
comment