- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بافلک دی نیازمندی گفت چون منت گر نیازمند کنند
2 زان ستمها که گردش تو کند توچه گویی که باتو چند کنند
3 آخر این اختران بی معنیت چند بخت مرانژند کنند
4 بی سبب هر زمان چو پایهٔ خویش پایهٔ طاقتم بلند کنند
5 به زمستان گر آتشی یابم هفت عضوم برو سپند کنند
6 حلقهٔ جیب کهنه در حلقم هر زمان حلقهٔ کمند کنند
7 عالمی ناپسند احوالند تا کی احوال ناپسند کنند
8 در احسان چرا بنگشایند چارهٔ چند مستمند کنند
9 فلکش گفت بربروت مخند که جهانیت ریشخند کنند
10 در احسان بگو که بگشاید بوالحسن را چو تختهبند کنند
11 ما در آنیم تا قضا و قدر زهر آن فتنه باز قند کنند
12 که به مویی فلک بیاویزد گر به مویی برو گزند کنند