قد بدا نور فالق الاصباح از جامی غزل 139

قد بدا نور فالق الاصباح

1 قد بدا نور فالق الاصباح اسفر الصبح اطفی ء المصباح

2 کم طلب در کتب حقیقت عشق نشود یافت این لغت ز صحاح

3 رو به فتاح کن که ممکن نیست فتح باب معانی از مفتاح

4 ترک کشاف گو کزان مسدود باشد ابواب کشف بر ارواح

5 در مواقف مایست کز وی نیست به مقاصد تو را امید نجاح

6 بر تو لایح شود لوایح عشق چون کلیم ار بیفکنی الواح

7 عشق با زهد نیست بر سر صلح مصلحت نیست لاف زهد و صلاح

8 توبه ما ز دست محتسب است از ضرورت شد این حرام مباح

9 خم می نیم جرعه جامیست کیف یکفی لشربه الاقداح

عکس نوشته
کامنت
comment