1 بد دوش چه راز، با که، با یار مرا پنهان ز که، از خصم، چه انکار مرا
2 داد از چه، ز لب، بوسه بسیار مرا برد از چه، ز دل، بد آنچه تیمار مرا
1 عاجز شدن ای دوست ز ناز تو عجب نیست کین قاعده ناز تو جنگیست نه بازی
1 کوشیدم و درد درد تو نوشیدم کردی تو جفا و من فرو پوشیدم
2 کمتر شدی ار چه بیشتر کوشیدم گوئی که به آتش آب می جوشیدم
1 گر خصم تو را فلک غروری بدهد زآن پس که تو را ملک سروری بدهد
2 هنگام زوال ملک او باشد از آنک چون مرد خواهد چراغ نوری بدهد