1 بد دوش چه راز، با که، با یار مرا پنهان ز که، از خصم، چه انکار مرا
2 داد از چه، ز لب، بوسه بسیار مرا برد از چه، ز دل، بد آنچه تیمار مرا
1 خان و خیل چرخ را شه خیل و خان آراسته تا بماهی و بره کردست خوان آراسته
2 ز آسمان تا کرد میل قربت اهل زمین شه به فر او زمین چون آسمان آراسته
1 آن رخ رخشان و زلف عنبر افشانش نگر و آن لب و دندان چون لؤلؤ و مرجانش نگر
2 کرد با من شرط و پیمان در وفا و دوستی ذره ننمود از آن شرط و پیمانش نگر
1 بس کن از این روی نهان داشتن دل ستدن قصد به جان داشتن
2 با همه خوش بودن و با عاشقان خویشتن از عجب گران داشتن