- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بخت بد با اخترم هر شب به جنگ افتاده است این سیاهی گویی از داغ پلنگ افتاده است
2 یاد این صحرا ز بازیگاه طفلان می دهد هر کجا پا می نهد دیوانه، سنگ افتاده است
3 چاک های سینه ام هر یک در بتخانه ای ست از دل من کار بر اسلام تنگ افتاده است
4 نغمه ای از مجلس مستان نمی گردد بلند ناخن مطرب مگر امشب ز چنگ افتاده است؟
5 در شکست شیشه ی دل ها به او فرصت نداد آتش از رشک دلش در جان سنگ افتاده است
6 تحفه ی دل کی به چشم آید که در بزم بتان گل ز بی قدری چو مصحف در فرنگ افتاده است
7 تهمت وسعت چه می بندی برین عالم سلیم نیست او را در وسعتی، چشم تو تنگ افتاده است