بخت بد با اخترم هر شب به از سلیم تهرانی غزل 102

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

بخت بد با اخترم هر شب به جنگ افتاده است

1 بخت بد با اخترم هر شب به جنگ افتاده است این سیاهی گویی از داغ پلنگ افتاده است

2 یاد این صحرا ز بازیگاه طفلان می دهد هر کجا پا می نهد دیوانه، سنگ افتاده است

3 چاک های سینه ام هر یک در بتخانه ای ست از دل من کار بر اسلام تنگ افتاده است

4 نغمه ای از مجلس مستان نمی گردد بلند ناخن مطرب مگر امشب ز چنگ افتاده است؟

5 در شکست شیشه ی دل ها به او فرصت نداد آتش از رشک دلش در جان سنگ افتاده است

6 تحفه ی دل کی به چشم آید که در بزم بتان گل ز بی قدری چو مصحف در فرنگ افتاده است

7 تهمت وسعت چه می بندی برین عالم سلیم نیست او را در وسعتی، چشم تو تنگ افتاده است

عکس نوشته
کامنت
comment