- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خارپشتی بد میان کوهسار خویشتن را کرده پنهان زیر خار
2 در گریبان برده سر فارغ ز خلق هم ز خارخویش خود را کرده دلق
3 در میان سنگلاخی تشنه لب وز کمال تشنگی در عین تب
4 رو به جائع میان کوه و دشت از برای طعمه ای میک رد گشت
5 میدوید از حیله هر سو جانور ناگهش بر خار پشت آمد گذر
6 بر سرش کرد از حیل بولی روان خار پشتک را بباران شد گمان
7 خسته را از تشنگی لب خشک بود بهر باران سر برون آورد زود
8 جنبشش را دید روبه،شاد شد در زمانش طعمه کرد،آزاد شد
9 خویشتن بنمود جان بر باد داد از طریق خودنمائی، داد! داد!
10 خودنمایی کار مرد راه نیست خودنما از درد دین آگاه نیست