-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بکجا روم ز دردت؟ چه دوا کنم؟ چه چاره؟ که هزار باره خون شد جگر هزار پاره
2 منم و ز عشق دردی، که اگر بکوه گویم بخدا! که نرم گردد دل سخت سنگ خاره
3 بدو دیده کی توانم که رخ تو سیر بینم؟ دو هزار دیده خواهم که: ترا کنم نظاره
4 مه من، ز جمع خوبان بکسی ترا چه نسبت؟ تو زیاده ای ز ماه و دگران کم از ستاره
5 ز برای کشتن من چوبسست چشم شوخت ز چه می کشند خنجر مژه ها ز هر کناره؟
6 چو غنیمتست خوبی بکرشمه جلوه ای کن که بعالم جوانی نرسد کسی دوباره
7 دل خسته هلالی، چو بسوختی حذر کن که مباد از آتش او برسد بتو شراره