1 عزیزی گفت من عمری درین کار بعقد و جد در بودم گرفتار
2 چو پنهان میشدم من خود نبودم چو پیدا میشدم بودم چه سودم
1 چون به اصل اصل در پیوسته بیتو جان توست پس تویی بیتو که از تو آن تویی پنهان توست
2 این تویی جزوی به نفس و آن تویی کلی به دل لیک تو نه این نه آنی بلکه هر دو آن توست
1 آن نه روی است ماه دو هفته است وان نه قد است سرو برفته است
2 پیش ماه دو هفتهٔ رخ تو ماه و خورشید طفل یک هفته است
1 تا گل از ابر آب حیوان یافت گرد خود صد هزار دستان یافت
2 زره ابر گشت پیکان باز جوشن آب زخم پیکان یافت
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند