1 آزاده، از حیات خود آزار میکشد باریست این، که دوش سبکبار میکشد
2 بر خصم تندخوست دلم، کورهٔ گداز زین خون گرم، نیشتر آزار میکشد
3 تنها نه کفر زلف تو زد راه تقویم زاهد به سبحه، رشتهٔ زنّار میکشد
1 نبندی دل ای بخرد هوشیار به جادوی نیرنگی روزگار
2 فریبنده دیوی ست زرّین پرند سیه دل نگاریست سیمین عذار
1 ای موی تو را غالیه سا عنبر سارا چون نافه سیه روزم از آن زلف شب آسا
2 دیدار تو را چهره گشا دیده ی حق بین رخسار تو را روی نما، نور تجلّا
1 ستم، از ملک دل بیرون کند فرمانروایان را ستمگر دشمن بیگانه سازد، آشنایان را
2 نماید دور بر کاهل قدم، نزدیکی منزل ره خوابیده ای در پیش باشد، خفته پایان را