- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ایا شهریاران پاکیزه دل ز دست شما ابر و دریا خجل
2 بود ابر از دستتان شرمسار بود بحر از طبعتان منفعل
3 ولی را وفای شما دلفروز عدو را جفای شما جان کسل
4 خورد بی رضای شما هرکه آب چو آتش شود در دلش مشتعل
5 کسی کو شما را بود بدسگال بود با خدای جهان مستحل
6 کسی کو بقای شما را نخواست شود زیر پای فنا مضمحل
7 کسی کز جهان بیندی بند او ز ناکام کاری کندشان بحل؟
8 کرت باید آسایش اندر جهان تو از دست دامان ایشان مهل
9 هزار آفرین باد بر جانتان که هم کامگارید و هم محتمل
10 ز آسایش دهر و کام جهان بود قسمت خصمتان دق و سل
11 کسی کو جدا ماند از رویتان شود پایش از خون دل زیر گل
12 کسی کو ز فرمانتان سر بتافت بتیغ زمانه همی قد قتل
13 زمانه بقای شما را بدهر به پایندگی بر نوشته سجل
14 از آنگه که دورم ز روی شما نداند دل من چهار از چهل
15 ز هجر شما شهریاران شهر همم بیم جانست و هم درد دل
16 کمر بسته بادند پیش شما شهان طراز و مهان چگل