- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ایا خسروی کز پی جاه خویش فلک را به جاهت نیاز آمدست
2 ازین یک غلام تو یعنی جهان که با خفته بختم به راز آمدست
3 که داند که بیصبر کوتاه عمر به رویم چه رنج دراز آمدست
4 نگوئیش کاندر جفای فلان ز ما کی ترا این جواز آمدست
5 به کشتی نوحم رسان هین که غم چو طوفان به گردم فراز آمدست
6 ترا سهل باشد مرا ممتنع نه پای تو در سنگ آز آمدست
7 بده زانکه کارم درین کوچ تنگ تو گویی مگر ترکتاز آمدست
8 از آن پس که اسبی و فرشیم نیست به زینی و یک خیمه باز آمدست