دور ازان لب اشک من سرخ است و چشم تر از جامی غزل 191

دور ازان لب اشک من سرخ است و چشم تر سفید

1 دور ازان لب اشک من سرخ است و چشم تر سفید کم فتد زینسان شراب لعل را ساغر سفید

2 گریه دایم سیاهی را نبرد از بخت من زاغ را بسیاری باران نسازد پر سفید

3 بر بنا گوشت کشد زلف سیه خود را دراز همچو هندوی برهنه کش بود بستر سفید

4 ریخت از ابر تجلی روی تو باران نور خانه چشم و دلم را ساخت بام و در سفید

5 صفحه ای از مصحف خوبیست آن روی و عذار یک طرف از وی نوشته یک طرف دیگر سفید

6 ای که می پرسی ز راه کعبه عشقم نشان ز استخوان کشتگان راهیست سرتاسر سفید

7 در لباس خط و کاغذ گفته جامی بود نو عروسی جامه مشکین کرده و چادر سفید

عکس نوشته
کامنت
comment