- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دور از رخش چها من بیتاب می کشم منت ز درد، خون ز رگ خواب می کشم
2 خاکم غبار چشم رکابش نمی شوم خود را به پای دامن احباب می کشم
3 بی او کجاست خواب ولی طرح خواب را گاهی به روی بستر سنجاب می کشم
4 شاید که در خیال بود یوسفی نهان از چاه دل به دیدهٔ خوب آب می کشم
5 دی یک نفس قرار گرفتم به وعده ات شرمندگی ز دیدهٔ سیماب می کشم
6 سجادهٔ نماز کشیدم بسی به دوش من بعد می به گوشهٔ محراب می کشم
7 قد راست چون کنم به تواضع که چون کمان خمیازه را به قوت دریاب می کشم
8 تا در حساب نیک و بد از هم شود جدا من نام خود ز دفتر انساب می کشم
9 خود را غبار خاطر نیکان نمی کنم من زنده خاک خویش به سیلاب می کشم
10 رحمت اگر به جرم سعیدا برابر است فرداست در بهشت می ناب می کشم