دور از او چشم بد بزم وصالست از آشفتهٔ شیرازی غزل 916

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

دور از او چشم بد بزم وصالست این

1 دور از او چشم بد بزم وصالست این بخت برآمد زخواب یا که خیالست این

2 چشم در رقیبان نخفت دیده انجم بدوخت ورنه من و وصل دوست طرفه محالست این

3 نقش بتان در نظر کعبه ات اندر قفا راه حقیقت کجاست عین ضلالست این

4 خون رزانت حرام خون جهانت حلال خود چه حرامست آن یا چه حلالست این

5 شادی دوران غمست عشرت او ماتمست غم بطرب مدغم است عین ملالست این

6 یکدمه دیدار دوست مغتنم است ای پسر نقش رقیبست نقض محض کمالست این

7 غره شهر رجب موسم عیش و طرب باده ننوشی عجب نیک بفالست این

8 از تو جهان شد جمیل پرده که برداشتی پرتو سینا و طور یا که جمالست این

9 مدح علی را بگو دفتر فکرت بشو خیز که آشفته را موسم حالست این

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر