1 بیداری شبهای من از اختر پرس حال دل پر خون ز لب ساغر پرس
2 بی زر ز لب دوست به کامی نرسند ای دوست بیا و از من بی زر پرس
1 خط تو دایره ی مشک گرد ماه کشید بر آفتاب سواد شب سیاه کشید
2 دلم به دعوی خون بر غزال چشمت را سرشک سرخ و رخ زرد را گواه کشید
1 من مرغ آشیانه قسدم به دام تو ز آرامگه رمیده و یک چند رام تو
2 ای ساکنان کوی ترا چشم روشنی از خاک آستانه عرش احترام تو
1 می بیارید که ایام بهار است امروز نرگس از ساغر زر جرعه گسار است امروز
2 دیدهٔ خوش نظر باغ خمار آلود است قدح لاله پر از نوش گوار است امروز