به هنگام دعا زاهد نظر بر آسمان از سعیدا غزل 236

به هنگام دعا زاهد نظر بر آسمان دارد

1 به هنگام دعا زاهد نظر بر آسمان دارد امید دانهٔ گندم مگر از کهکشان دارد

2 چه گویم با چنان شوخی که در نظارهٔ اول خدنگ ناز و چشم مست و تیغ بی امان دارد

3 به جان طور آتش از تجلای تو پیدا شد ز دست توست هر داغی که در دل آسمان دارد

4 ز بیداد تو در پیش که گویم چون تو می دانی دلم از خنجر ناز تو زخم بی نشان دارد

5 سعیدا هر کمالی را زوالی در کمین باشد که هر سودی که ماه نو کند آخر زیان دارد

عکس نوشته
کامنت
comment