-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در سر زنجیر زلف او دل دیوانه رفت نکته زان لب شنید و جانب میخانه رفت
2 سرگذشتی گفتم از دل آتش جان شعله زد گرم شد هنگامه خوابم بر سر افسانه رفت
3 آگه از سوز دل ما دل فروزانند و بس شمع داند آنچه شبها بر سر پروانه رفت
4 بر خورد یک روز دانم عاشق از کشت مراد اینچنین کز اشک او در خاک چندین دانه رفت
5 در دل ریشم خیال آن در زلف پیچ پیچ راست مار گنج را ماند که در ویرانه رفت
6 جای تاریک است زلفت بی شعاع آینه کس نمی بارد بر آن راه چو مو جز شانه رفت
7 برد دست آویز جان و سر چو رفت آنجا کمال عاشق درویش هرجا رفت درویشانه رفت