- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آخر شبِ جدایی روزی مگر سرآید وان آفتابِ وصلت از جانبی برآید
2 تو سر کشیده و من طوقِ وفا به گردن ساکن که اسبِ حسنت ناگه به سر درآید
3 ای سروِ باغِ جانم بخرام تا به بستان کز قامتِ بلندت خم در صنوبر آید
4 درمان چه می کند دل درد از تو راحت آمد مرهم چه می نهد جان زخم از تو خوش تر آید
5 در عشق مردِ صادق هم چون خلیل باید تا وقتِ آزمایش آتش برو برآید
6 آن جا که بی محابا تیرِ بلا روان شد مردی تمام باید تا در برابر آید
7 ای پای مال کرده بی خود نزاری ات را آری چو بر سر آیی باشد که بر سر آید