آخر شبِ جدایی از حکیم نزاری قهستانی غزل 578

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

آخر شبِ جدایی روزی مگر سرآید

1 آخر شبِ جدایی روزی مگر سرآید وان آفتابِ وصلت از جانبی برآید

2 تو سر کشیده و من طوقِ وفا به گردن ساکن که اسبِ حسنت ناگه به سر درآید

3 ای سروِ باغِ جانم بخرام تا به بستان کز قامتِ بلندت خم در صنوبر آید

4 درمان چه می کند دل درد از تو راحت آمد مرهم چه می نهد جان زخم از تو خوش تر آید

5 در عشق مردِ صادق هم چون خلیل باید تا وقتِ آزمایش آتش برو برآید

6 آن جا که بی محابا تیرِ بلا روان شد مردی تمام باید تا در برابر آید

7 ای پای مال کرده بی خود نزاری ات را آری چو بر سر آیی باشد که بر سر آید

عکس نوشته
کامنت
comment